ظرافت جوجه تیغی
نویسنده : موریل باربری
ترجمه : مرتضی کلانتریان
نشر آگه
نویسنده : موریل باربری
ترجمه : مرتضی کلانتریان
نشر آگه
اگر بتوان 100 تا 150 صفحه ی اول کتاب را با جملاتی پر از عقده و کینه ی زن سرایدار به داراها و پولدارها و ساکنان تحمل کرد دو اتفاق مهم در انتظار شماست :
اول اینکه شما اگر عاشق فحش و بد و بیراه به پولدارها نباشین بی شک عاشق ادبیات و کتاب هستید .
و دوم ، پایان خوبی ( منظور پایان خوش نیست ) در انتظار است .پایانی با حال و هوای دنیای بدون ایدئولوژی و گفتمان های کلان .پایان کتاب است که اسم کتاب را برای ما ملموس می کند .
کتاب از دیدگاه دو شخصیت بیان می شود .
سرایدار آپارتمانی در پاریس که دیدگاه کمونیستی و مارکسیستی دارد و فکر می کند حق او و همه ی ندارها را دارارها ( بورژواها ) خورده اند و با نفرت و کینه تعریف و توصیف ساکنان آپارتمان می پردازد .حتی در بعضی قسمتهای کتاب رفتار ساکنان عادی است ولی سرایدار آنها را برای مای مخاطب و خواننده طوردیگری بیان می کند تا ما را با نگاه خودش همراه کند !
سرایدار داستان بسیار عجیب و غریب است . کتاب خوان حرفه ای است ، حتی کتاب های مارکس هم خوانده است .بیننده ی پر و پا قرص سینمای اوزو است ، نقاشی و موسیقی کلاسیک را خوب می شناسد ، به تحلیل و بررسی جامعه و آدم های اطرافش می پردازد( البته تحلیلهایی کج و مریض با آگاهی های پر حب و بغض مارکسیستی اش) اما خودش را به کوچه علی چپ می زند و از خود تصویری معمول و حتی عقب مانده از یک سرایدار به دیگران نشان می دهد .
همین شخصیت سرایدار است که پایان داستان را رقم می زند .
شخصیت دوم که افکار خود را با ما در میان می گذارد دختر بچه ای 12 ساله است که این قسمت داستان جذابیت فصلهای سرایدار را ندارد .یکی از دلایل حرف های بزرگی است که او می زند .کاش سن دختر 15، 16 ساله بود ولی این را به حساب دنیای بی مرز تخیل و ادبیات می گذارم .اما ضعف شخصیت پردازی و نچسب بودن دختر نسبت به زن سرایدار بسیار به چشم می آید و فصلهای زن سرایدار جذاب تر است .اما جملاتی که زبان دختر می شنویم به یادماندنی تر است .
این را در فصل های پایانی که دو شخصیت با هم وارد یک مسیر و خط داستانی میشوند می توان حس کرد که گاهی دختر حذف یا کم رنگ می شود .
کتاب با اینکه بحث های نچسبی دارد و در بعضی قسمتها افکار و عقیده های دو شخصیت کتاب آنقدر به ظاهر عمیق ولی بیهوده صفحه ها را سیاه می کند ولی ارزش خواندن و نتیجه گیری شخصیتان را دارد .
برای من فصلی که دختر با مادرش به فروشگاه می رود و پایان کتاب از یاد نرفتنی هستند و البته تنها بخشی که من با سرایدار همذات پنداری کردم جایی بود که او هم با خواندن پدیدار شناسی اثر هوسرل به مشکل خورد و از آن سر در نیاورد .
بخشهایی از متن کتاب :
" آقایی آن جا بود ، آقایی تنها با قیافه ای غمگین .ظاهرن زنش به او گفته بود : عزیزم ، یک دقیقه با من بیا تا من من لباسی بخرم و فورن با هم برمی گردیم . حالا این عزیزم در میان سی چهل مادینه ی در حال نشئه که مرتی پاهای او را لگد می کردند ، در سرزمین دشمن گیر کرده بود و هنوز یک دقیقه ی زنش منقضی نشده بود .زن شیرین بیانش حالا ، بر سر یک روسری صورتی رنگ ، بدل به سلیطه ای انتقام جو شده بود ."
"زیرا اگر در یک چیز داراها با ندارها مشترک اند همان روده های تهوع آورشان است که همیشه خود را جایی از شر محتویات نفرت آورشان خلاص می کنند ."
"در واقع ما تربیت شده ایم چیزی را باور کنیم که وجود ندارد زیرا موجودات زنده ای هستیم که نمی خواهیم رنج ببریم . بنابراین تمام نیرویمان را صرف این می کنیم که به خودمان بقبولانیم که چیزهایی وجود دارند که ارزش زحمت کشیدن را دارند و به خاطر آنهاست که زندگی مفهومی دارد ."
درباره نویسنده :
باربري نويسنده مراكشيالاصل فرانسوي در سال 1969 در كازابلانكا به دنيا آمد. «ظرافت جوجهتيغي» برنده جايزه اتحاديه ناشران فرانسه در سال 2007 شد. او در رشته فلسفه تحصيل كرده و خود نيز فلسفه تدريس ميكند. باربري تنها دو رمان «ظرافت جوجهتيغي» و «شکم پارگي» را نوشته كه بيش از 10 جايزه نصيب او كرده است.
استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر