۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

معرفی کتاب : ظرافت جوجه تیغی

ظرافت جوجه تیغی 
نویسنده : موریل باربری
ترجمه : مرتضی کلانتریان
نشر آگه





اگر بتوان 100 تا 150 صفحه ی اول کتاب را با جملاتی پر از عقده و کینه ی زن سرایدار به داراها و پولدارها و ساکنان تحمل کرد دو اتفاق مهم در انتظار شماست :
اول اینکه شما اگر عاشق فحش و بد و بیراه به پولدارها نباشین بی شک عاشق ادبیات و کتاب هستید .
و دوم ، پایان خوبی ( منظور پایان خوش نیست ) در انتظار است .پایانی با حال و هوای دنیای بدون ایدئولوژی و گفتمان های کلان .پایان کتاب است که اسم کتاب را برای ما ملموس می کند .
کتاب از دیدگاه دو شخصیت بیان می شود .
 سرایدار آپارتمانی در پاریس که دیدگاه کمونیستی و مارکسیستی دارد و فکر می کند حق او و همه ی ندارها را دارارها ( بورژواها ) خورده اند و با نفرت و کینه تعریف و توصیف ساکنان آپارتمان می پردازد .حتی در بعضی قسمتهای کتاب رفتار ساکنان عادی است ولی سرایدار آنها را برای مای مخاطب و خواننده طوردیگری بیان می کند تا ما را با نگاه خودش همراه کند !
سرایدار داستان بسیار عجیب و غریب است . کتاب خوان حرفه ای است ، حتی کتاب های مارکس هم خوانده است .بیننده ی پر و پا قرص سینمای اوزو است ، نقاشی و موسیقی کلاسیک را خوب می شناسد ، به تحلیل و بررسی جامعه و آدم های اطرافش می پردازد( البته تحلیلهایی کج و مریض با آگاهی های پر حب و بغض مارکسیستی اش) اما خودش را به کوچه علی چپ می زند و از خود تصویری معمول و حتی عقب مانده  از یک سرایدار به دیگران نشان می دهد .
همین شخصیت سرایدار است که پایان داستان را رقم می زند .
شخصیت دوم که افکار خود را با ما در میان می گذارد دختر بچه ای 12 ساله است که این قسمت داستان جذابیت فصلهای سرایدار را ندارد .یکی از دلایل حرف های بزرگی است که او می زند .کاش سن دختر 15، 16 ساله بود ولی این را به حساب دنیای بی مرز تخیل و ادبیات می گذارم .اما ضعف شخصیت پردازی و نچسب بودن دختر نسبت به زن سرایدار بسیار به چشم می آید و فصلهای زن سرایدار جذاب تر است .اما جملاتی که زبان دختر می شنویم به یادماندنی تر است .
این را در فصل های پایانی که دو شخصیت با هم وارد یک مسیر و خط داستانی میشوند می توان حس کرد که گاهی دختر حذف یا کم رنگ می شود .
کتاب با اینکه بحث های نچسبی دارد و در بعضی قسمتها افکار و عقیده های دو شخصیت کتاب آنقدر به ظاهر عمیق ولی بیهوده صفحه ها را سیاه می کند ولی ارزش خواندن و نتیجه گیری شخصیتان را دارد .
برای من فصلی که دختر با مادرش به فروشگاه می رود و پایان کتاب از یاد نرفتنی هستند و البته تنها بخشی که من با سرایدار همذات پنداری کردم جایی بود که او هم با خواندن پدیدار شناسی اثر هوسرل به مشکل خورد و از آن سر در نیاورد .

 بخشهایی از متن کتاب :

" آقایی آن جا بود ، آقایی تنها با قیافه ای غمگین .ظاهرن زنش به او گفته بود : عزیزم ، یک دقیقه با من بیا  تا من من لباسی بخرم و فورن با هم برمی گردیم . حالا این عزیزم در میان سی چهل مادینه ی در حال نشئه که مرتی پاهای او را لگد می کردند ، در سرزمین دشمن گیر کرده بود و هنوز یک دقیقه ی زنش منقضی نشده بود .زن شیرین بیانش حالا ، بر سر یک روسری صورتی رنگ ، بدل به سلیطه ای انتقام جو شده بود ."

"زیرا اگر در یک چیز داراها با ندارها مشترک اند همان روده های تهوع آورشان است که همیشه خود را جایی از شر محتویات نفرت آورشان خلاص می کنند ."

"در واقع ما تربیت شده ایم چیزی را باور کنیم که وجود ندارد زیرا موجودات زنده ای هستیم که نمی خواهیم رنج ببریم . بنابراین تمام نیرویمان را صرف این می کنیم که به خودمان بقبولانیم که چیزهایی وجود دارند که ارزش زحمت کشیدن را دارند و به خاطر آنهاست که زندگی مفهومی دارد ."



درباره نویسنده :

باربري نويسنده مراكشي‌الاصل فرانسوي در سال 1969 در كازابلانكا به دنيا آمد. «ظرافت جوجه‌تيغي» برنده جايزه اتحاديه ناشران فرانسه در سال 2007 شد. او در رشته فلسفه تحصيل كرده و خود نيز فلسفه تدريس مي‌كند. باربري تنها دو رمان «ظرافت جوجه‌تيغي» و «شکم پارگي» را نوشته كه بيش از 10 جايزه نصيب او كرده است.

 استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز است 

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

معرفی کتاب : جاده


قرار بود در کنار فعالیت های دیگر وبلاگ به معرفی تازه های نشر ، موسیقی و سینما بپردازم . در مورد سینما بهتر است  بگویم ، منظور ورود فیلمهای مهم و یا شاهکارها ی روز همراه با زیر نویس  پارسی مناسب در بازار ایران است .
شاید به زودی بتوانم بخش فروش اینترنتی هم برای کتابها و فیلمها و یا موسیقی ها راه بندازم .
فقط نکته ای که می ماند این است که این نوشته ها و تازه های نشر برای دو ماه پیش نوشته شده بود ولی امتحانات و تنبلی باعث شد امشب تایپ شود .


معرفی کتاب :

جاده
نوشته : کورمک مک کارتی
ترجمه : ایرج مثال آذر
نشر: در دانش بهمن
قیمت : 4600 تومان

کتاب یرنده جایزه پولیترز 2007 است ، اما مگر جایزه گرفتن می تونه ارزش و ضمانت برای غرق شدن در دنیای ناب فکر یک نویسنده باشد ؟
برای کتاب نمی شود گونه ای خاص را به تنهایی نام برد . ترسناک ؟!! علمی – تخیلی ؟!! اثرا جاده ای ؟!! یا آخرالزمانی ؟
داستان نگاهی بسیار واقع بین به انسان دارد ، با اینکه فضای داستان بسیار عجیب است ،اما هیچ چیز ملموس و غیر واقع نیست .
بستگی به نوع نگاهتان می تواند ستایشی از انسان و زندگی باشد وشاید بد و بیراهی به زندگی و انسان .
این اثر جرات خاصی می طلبد ادامه دادنش.
ترجمه کتاب بسیار روان  و ظرافت های متن کتاب بسیار زیاد است .




در پایان کتاب( کتاب انتشارات در دانش بهمن ) چندین نظر و نقد از منتقدین و روزنامه های آمرکایی آورده شده که من به انتخاب نظر دیلی اکسپرس را در اینجا می آورم :

یک کتاب به یاد ماندنی و تکان دهنده ،که بهتر است خواندن آن بی وقفه باشد ، البته اگر آمادگی تحمل تاثیر کلی و کامل آن را داشته باشید . اگر این توصیه را بپذیرید ، پاداش خوبی در انتظار ذهن شما خواهد بود .
کتاب جاده ، نقطه ی عطف و اثری به یاد ماندنی در تصویر کردن و توصیف نمودن بهترین فضیلت ها و بدترین رذیلت هایی است ، که روح انسان می تواند در خود جای دهد .انسانی که می تواند فراتر از فرشته یا فروتر از درنده ترین حیوانات باشد .

پشت کتاب :
پدر و پسری ، سرزمینی سوخته و ویران شده را در می نوردند و به آرامی به سوی ساحلی ناشناخته پیش می روند .در چشم اندازهای ویران ، هیچ چیز حرکت نمی کند ، مگر خاکستری که باد آن را می پراکند .آنها چیزی ندارند ، به جز تپانچه ای برای دفاع از خودشان در برابر مردانی که سایه وار در حرکتند ، لباسهای کهنه ، یک گاری غذای یافت شده از میان زباله ها و مردارها و مهم تر از همه یکدیگر .






۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

بیکاری ملک الموت


در جایی خواندم یا شنیدم برای پیدا کردن بازیگر نقش یوسف پیامبر مدت ها گشته اند تا بازیگری پاک سیرت و سفید پرونده پیدا کنند که سوابق کیفری ، تعزیری و مشکلات اخلاقی نداشته باشد .
باز هم در جایی خواندم که از بازیگر همین نقش خواسته شده بود چند سالی در هیچ نقشی بازی نکند تا چهره ی یوسف پیامبر را در صورت جوانی عاشق پیشه ، چشم خماری دختر کش یا معتادی پاک باخته نبینند .
بعد از مدتی خواندم که از همین بازیگر خواسته شد بعد از مدتی بیکاری می تواند بعد از یکسال فقط در نقش های مثبت بازی کند ، شایدم تا آخر عمر نباید در نقش منفی ظاهر شود ( که یعنی مرگ بازیگر ، البته اگر بتوان اسمش را بازیگر گذاشت ).
بازیگر هم شده نان سنگک یا ساندویچ که سفارش می دهیم ، کنجدی باشد یا دو نانه .
راست یا دروغ با خودشان .
اما خبر جالبی در سایت سینمای ما نقل شده است که محمدرضا گلزار برای 3 روز بازی 90 میلیون تومان می گیرد .آن هم در نقش ملک الموت ( عزرائیل خودمان ).
قرار نیست به 90 میلیون تومان گیر بدهم . به ما چه ؟ در ضمن وقتی تورم در همه جای این زندگی سگیمان نفوذ کرده بازیگران هم نوعی آدم اند خرج دارند چون ما .پس آنها هم با نرخ تورم سالیانه که از بانک مرکزی قابل استخراج است که البته آمار ضد و نقیضی هم درد دست هست اقدام به افزایش دستمزد می کنند .
اگر کسی ناراحت است به خدا شکایت کند که صورتی زیبا به بعضی بندگان عطا نمود تا نان آوری کنند .به سرمایه داری و تضاد طبقاتی ، سینمای مبتذل و بی ارزش و تجاری و تهیه کننده های ولخرج هم گیر ندهید .

اما نگرانی و توجه نگارنده این مطلب در امور معنوی است . در نقشی که گلزار بازی می کند . این نقش خطری بالقوه برای کشورمان و جهانیان در خود دارد . مواردی چون :





- پیدا شدن حس زیبایی شناسی مرگ در میان افراد جامعه که زندگی را زهر مار می کند .


- عدم ترس از مرگ و افزایش گناهان کبیره و صغیره .


- از دست رفتن اعتماد به عزرائیل.


- افزایش خودکشی دختران ( باکره و غیره باکره ) و زنان ( پیر و جوان ) . البته در صورت اتفاق افتادن این فرض ، کمک بزرگی به تعادل جمعیتی در جامعه ما می شود . با افزایش آمار دختران و زنان مرحومه ، جمعیت زنان و مردان به تعادل می رسد و پرونده ی چند همسری و سو استفاده ی مردان حرمسرا دوست کم کم بسته می شود و در راه خدا دیگر دست به ازدواجهای متعدد نمی زنند . نیازی هم به گرفتن وقت مجلس برای تصویب لایحه ی حمایت از خانوده نیست .


- بی مادر شدن تعداد زیادی بچه ( همان زنهایی که در بند بالا به سوی مرگ شتافته اند )و خلل در تربیت و رشد سالم آنها و افزایش فحشا ؛ اعتیاد ، قتل و ... .



- سو استفاده ی احتمالی هالیوود از ایده های هنری ما و استفاده از هنر پیشگان زیبای زن در نقش مرگ و ایجاد بحران جهانی این بار در مردان .


- بحران در روز قیامت و سردرگمی برای فرستادن دختران باکره ای که خودکشی کرده اند به جهنم یا بهشت . باکره گی مقدم است یا خودکشی ؟


اما در آخر با توجه به نوشته های اول مطلبم می توان اینطور نتیجه گرفت ،که تهیه کننده و کارگردان این اثر چرا گلزار را انتخاب کرده اند . با توجه به سبقه ی ایشان ؛ زمانی که گلزار عزرائیل نشده بود دخترکان را در صف های سینما ، یا کنسرتهای گروه سابقش یا پوسترها و بیلبوردهای آویزانش در شهر ، آنها را از هوش وجان می برد . پس در این انتخاب هم هوشمندی دیده می شود .
ولی با وجود نتایج پیش بینی شده باید گفت :
ای آقا گناه دارد .جانداراست .

با جان هموطنان بازی نکنید با این انتخاب هایتان .